معرفي مجموعه تاريخي مسجد ساروتقي و مدرسه ثقة ‏الاسلام و رقبات آن

نويسنده: محمد مهريار

مقدمه

استاد محمد مهريار در سال 1297هـ.ش در يک خانواده اهل علم و ادب (خاندان نجفي اصفهان) متولد شد. تحصيلات مقدماتي را در مدارس قديم اصفهان به پايان برد. سپس به عراق مسافرت کرد و در نجف و بغداد مدت مديدي نزد استادان آن ديار به کسب معارف اسلامي پرداخت، پس از بازگشت به اصفهان ضمن ادامه تحصيل فقه و اصول و فلسفه و ادب، دانش‏هاي جديد را نيز پي‏گرفت و پس از اخذ درجه ليسانس به تدريس مواد مختلف درسي پرداخت و همواره از دبيران صاحب‏نظر و مشهور شمرده شده است. استاد هيچ‏گاه از تحقيق و تتبع در موضوعات مختلف علمي فارغ نبوده و اندوخته‏هاي علمي فراوان دارد وي به زبان‏هاي فرانسه، انگليسي و عربي تسلط دارد و به‏خوبي از اين زبانها ترجمه مي‏کند؛ افزون بر اين به زبانهاي پهلوي و اوستايي آشنايي کامل دارد، علاوه بر مقالات چاپ‏شده بسيار در مجلات و روزنامه‏ها، کتابهاي چندي از وي به چاپ رسيده است؛ از جمله: چشم‏انداز تاريخ سياسي ايران؛ اصفهان در گذشته و حال؛ تاريخ ادبيات ايران قبل از اسلام؛ تأثير و نفوذ عرب در ايران؛ قلمرو ايران در گذشته و حال (در تاريخ صفويه)؛ شاه‏دز کجاست؟؛ سقوط اصفهان؛ فرهنگ نام‏هاي روستا و ديه‏هاي کهن اصفهان؛ راه نو در سلامت روان و تن (ترجمه از انگليسي) و هلال ماه نو (ترجمه). وي از سال 1330هـ.ش در دانشگاههاي فلوريدا و شيکاگو در رشته تعليم و تربيت به تکميل تحصيلات خود پرداخته و از 1336هـ.ش مدتي به عنوان رئيس کتابخانه دانشکده پزشکي مشغول خدمت بوده و از سال 1339هـ.ش به عنوان معاون و استاد دانشکده ادبيات اصفهان به تدريس پرداخته است. وي مدتي را در دانشگاه لندن به تدريس زبانهاي شرقي اشتغال داشته است. استاد مهريار علاوه بر اندوخته‏هاي پژوهشي و علمي، شاعري تواناست.
مثنوي «آخرين شب سقراط» او شهرت دارد. اخيرا ترجمه کتاب تاريخ اصفهان، از آثار حافظ ابونعيم را منتشر کرده‏اند.
ابن‏بطوطه، رحّاله (= جهانگرد) بزرگ مراکشي، که در 725هـ.ق سفر خود را به سوي ايران و ترکستان و بسياري مکان‏هاي ديگر آغاز کرده است، وقتي به ايران مي‏رسد (1)، مي‏گويد: در تمام مدتي که در ايران حرکت مي‏کردم در خانقاه‏ها مي‏زيستم، از جمله در خانقاهي در اصفهان که مدتي در آن به سر مي‏بردم براي صادر و وارد، طعام و خدمت و سفره بود (2) عبارت عربيي که آورده، اين است که «فيها الطعام للوارد والصادر». وقتي قومي اين‏گونه باشند که از هر صادر و واردي به انواع مختلف پذيرايي کنند، پيداست که روح اينان چقدر بزرگ است.
وقف هم يکي از نشانه‏هاي اين بزرگي روح است. سال‏ها پيش که مجموعه‏اي از اوقاف را جمع‏آوري مي‏کردم مي‏ديدم که کثرت اوقاف و رقبات وقفي به حدي چشم‏گير است که انسان به شگفت مي‏آيد. به‏راستي ايراني هيچ چيزي را از کوچک و بزرگ باقي نگذاشته که بر آن وقفي نياورده است. به خاطر دارم که اسناد موقوفه‏اي را مي‏ديدم که وقف است بر استکتاب کتب خطي (اين موقوفه همين حمام خسرو آقاست که جزو آثار تاريخي بود و اخيرا در اصفهان تخريب و نابود شد). وقتي که ايراني براي موقوفات خودش ارج و قدر قايل است و براي استکتاب کتب خطي هم ارج و قدر قايل است، اين نشانه همين روح عظمت و بزرگي و خدمت در سرتاسر مملکت است که در همه‏وقت رايج بوده است. باز اگر بخواهيم آثار مشهود را به عنوان گواه و دليل اين روح و جلوه عالي آن نمونه بياوريم در اطراف کشور، هزاران پل، گردنه‏هاي گشادشده، راههاي کاروان‏رو، آب‏انبارها، مساجد، معابد و حسينيه‏ها وجود دارد که، نشان اين روح و علاقه خدمت به عامه است، و دولتي هم نبود که اين امور را به انجام رساند. اين روح و علاقه همه‏جا بوده، همه‏وقت بوده، و متأسفانه در زمان حاضر کمتر است، که آن‏هم به علت وجود و پديد آمدن سنت‏هاي سيّئه‏اي است که سبب شده گروههايي از مردم ايران به جاي خيرانديشي به خودشان بپردازند؛ يعني ديگر نه مي‏خورند و نه مي‏بخشند، بلکه ضايع مي‏کنند و به جمع‏آوري اموال بازگشته‏اند. عامل بزرگ اين سنت سيّئه، فروش موقوفات بود که از روزگار رضاخان شروع شد و همچنان ادامه پيدا کرد تا در دوره
محمدرضا شاه مخلوع به حد اعلا رسيد. فروش موقوفه، تضاد معنايي با خودش دارد؛ اگر دولتي مي‏گويد که من بـراي خيـر عامه قانون وضع مي‏کنم، موقوفات هم براي خير عامه است، ديگر چرا بايد آن را تغيير داد؟ خير عامه اين است که وقف را نگاه بدارند، نه اينکه از صورت اصليش خارج کنند و بفروشند و آن را به صورت مال دربيـاورند. اين سنـت سيّئه وقتي که عموميت يافت، رعيت و متصديان امر و ديگران را به موقوفه‏خواري تشويق مي‏کند. آن‏که موقوفه را خريد و خورد، حرام خورد و نسـل خود را خـراب کـرد و آن‏کس که به چنين سنت سيّئه و زشتي کمک کرد، هر دو به جاي خود استحقاق عقوبات اخروي را دارند. افزون بر اين، اين سنت سيّئه سبب شد که مردم، کمتر به سمت وقف بروند. اگر بخواهيم نام و نشاني از اين‏گونه موقوفات را که در اصفهان به اين آفت و بلا دچار شده‏اند، به دست بدهم، بي‏اندازه است. من خـود به يـاد دارم که در کتابخانه مرحوم پدرم (3) يـک وقف‏نامه بـه شکل طومار بود که اگر آن را باز مي‏کرديم، شايد طول آن به ده متر مي‏رسيد؛ اين وقف‏نامه مربوط به مدرسه مريم‏بيگم (4) بود که باز بر اثر همين سنت سيّئه در هنگام سلطنت رضاخان اين مدرسه بزرگ را، که منسوب است به يکي از خاندان‏هاي محترم عهد صفوي، خراب کردند و آجرهايش را بردند و بعد هم مدرسه‏اي با خشت و چوب ساختند؛ اين طومار به اندازه‏اي جلوه داشت که مقدار زيادي جواهر و الماس و ياقوت را واقف، وقف اين مدرسه کرده بود و دامنه موقوفات آن، آن‏چنان توسعه داشت که در همان دوره جواني به ياد دارم رباطاتي و ديه‏هايي در تبريز و قفقازيه وقف اين مکان شريف شده بود (توجه شود که دامنه وقف چقدر وسعت داشته است) اينها که به صورت مقدمه آورده شد، همه حقايقي است که هيچ‏گاه نبايد از نظر دور داشت. اگر از خود انسان صرف‏نظر کنيم که وجود و کالبدش در معرض نابودي است، اما از جلوه‏هاي روحش و جاودانگيش نمي‏توان گذشت و بايد قبول کرد که وقف کردن و ايثار کردن و خدمت به عامه، جلوه روح ايراني است و اين را نبايد از دست داد، هميشه هم آثار خيرش باقي است و هميشه مثل ستاره‏اي درخشان به ما چشمک مي‏زند.
در اين گفتار کوتاه مي‏خواهيم به معرفي يک اثر تاريخي و باني آن و همچنين يک مدرسه نمونه و برجسته علوم ديني و باني آن بپردازم. نشان دادن موقوفات و آثار گذشتگان صالح به حکم «اذکُروا موتاکم بالخير» يادگار نيکي از آنهاست و پاسداري و نگاهباني از اين سنت نيک، خود سنت ديگري است که بايد آن را محفوظ بداريم. اينک بپردازيم به معرفي اين اثر تاريخي و اين مدرسه عالي و ارزشمند:

مسجد ساروتقي و باني آن

در بازارچه‏اي موسوم به حسن‏آباد (5) که گويا منسوب است به «حسن‏بيک آق‏قوينلو» معروف به «اوزون حسن (6)» مدرسه‏اي هست به نام مدرسه مرحوم حاج شيخ محمدعلي ثقة‏الاسلام.
همچنين يک اثر تاريخي در همين بازارچه هست به نام مسجد «ساروتقي (7)» که در تداول عامه اصفهاني به آن «سالتقي» مي‏گويند؛ علتش هم اين است که در همه ايران تمايلي هست براي تبديل حرف «ر» به «لام»؛ ايرانيان معمولاً به جاي «ر» خوش دارند «لام» به کار برند، و اگر به گذشته بازگرديم، مي‏بينيم که در شيوه خط پهلوي اين دو حرف هر دو يک علامت دارند، به همين جهت است که در اطراف ايران هم «لام» و «ر» را به هم قابل تبديل مي‏شمارند؛ به عنوان نمونه بعضي «ديوار» و بعضي «ديفال» مي‏گويند؛ از اين‏رو «ساروتقي» تبديل به «سالوتقي» و بعد «سالتقي» شده است. کلمه «سارو» ترکي و به معني «زرد» است، پس «ساروتقي» به معني «تقي زرده» است. اين مرد يکي از مردان بزرگ اين آب و خاک است و داستاني شگفت در مورد زندگي او نقل کرده‏اند؛ مي‏گويند شاه‏عباس بزرگ اين مرد را در حالت چوپاني يافت و هنگام گفتگو با وي درک کرد که در وي گوهري از هوش و فطانت مي‏درخشد، از اين‏رو او را به خدمت خويش گرفت و به جهت همان استعداد و توانايي، آمد و آمد تا ناظر مازندران شد؛ «ناظر» در عهد صفوي براي رسيدگي به امور دارايي و ماليات‏هاي دولتي سمت بزرگي بوده است. ساروتقي وزير مازندران شد، يعني کسي که همه دارايي‏هاي شاه و دولت در مازندران در اختيار او بود، و باز مي‏گويند با آنکه خيلي صحيح‏العمل و پاک و درست‏کار بود، او را متهم کردند که در اموال دولتي حيف و ميلي کرده است. شاه شخصا براي رسيدگي به موضوع به خانه‏اش رفت و او همه‏جا را نشان داد؛ جز يک جا را که درش را بسته بود، به شاه اصرار کرد که اينجا را بگذاريد بسته بماند و تفتيش نکنيد؛ همين امتناع از گشودن در اين مکان سبب شد که شاه بر پافشاري خودش بيفزايد و گفت حتما بايد باز شود، وقتي در را باز کردند در آنجا يک چوب‏دستي و نمد چوپاني ديدند، شاه گفت اينها را چرا نگاه داشته‏اي؟ ساروتقي پاسخ داد اين را براي روزي نگاه داشته‏ام که اگر مرا از خدمت معاف کرديد و يا متهم شدم، برگردم به خدمت چوپاني! به هر صورت
اين مرد بزرگ در وزارت اعظم مازندران باقي ماند تا سال 1038هـ.ق که شاه‏عباس درگذشت و شاه‏صفي او را ترقي داد و به سمت «اعتمادالدوله» گمارد؛ اعتمادالدوله سمتي بوده با اختيارات صدارت عُظمي و نخست‏وزيري، پس از اينکه شاه‏صفي در 1052هـ.ق از دنيا رفت، شاه‏عباس دوم (حک: 1052ـ1077هـ.ق) او را به همان سمت نخست‏وزيري (يا به اصطلاح آن روزگار، اعتمادالدوله) باقي گذاشت و از آنجا که در حفظ اموال دولتي خيلي سخت‏گير بود، دشمنان بسياري پيدا کرد و اين دشمنان سرانجام در خانه‏اي که در همين بازارچه داشت، ريختند و او را کشتند، که درباره خون او روايت‏ها هست که اين خون در حوض مرمر در حوض‏خانه‏اي که در آنجا او را کشته بودند، ريخت و قاتل او کمي از آب خون‏آلود نوشيد و گفت:
بعدها هم شاه‏عباس دوم که خيلي اين وزير را دوست داشت، قاتلان وي را مجازات کرد(8)
از ايـن مـرد بزرگ چند اثر تاريخي در اصفهان باقي مانده است؛ از جمله کاروان‏سرايي در بازار بزرگ اصفهان که تا امروز هم نزد مردم به «سالتقي» معروف است. البته اين بنا امروزه تغيير شکل بسيار يافته است (9)، و ديگر مسجدي که در بازارچه حسن‏آباد است و آن «مسجد ساروتقي» است؛ اين مسجد هم به حکم همان خصوصياتي که درباره موقوفات نوشته آمد، دچار تغييرات بسيار شده است.
سبک ساختن مساجد و معماري در عهد صفويه، مخصوصا عهدي که ما از آن گفتگو مي‏کنيم، به صورت «چهارايوانه» است؛ مثل مسجد زواره، مسجد اردستان، مسجد جامع، جامع عباسي در ميدان نقش جهان. پادشاهان صفوي، معماران و مردم آن دوره علاقه داشتند که مساجد چهارايوانه باشند، انتساب مسجد چهارايوانه به سبک و دوره صفوي مسلّم و معروف است (10)، (هر چند آغاز بناي آن را به دوره سلجوقي نسبت مي‏دهند) از اين‏رو چون بناي مسجد ساروتقي مقارن و مصادف با اين دوره است، علي‏القاعده اين هم بايد چهارايوانه بوده باشد، ولي
متأسفانه از صحن جلو مسجد براي ما هيچ چيزي باقي نمانده و نمي‏دانيم چه اتفاقاتي در اينجا رخ داده است. بنا بر قاعده بايد اين صحن در شمال گنبدي باشد که به زودي از آن ياد مي‏شود، و دو ايوان هم اين‏سو و آن‏سوي آن و يک ايوان بزرگ‏تر هم با عمق بيشتر در شمال آن بايد بوده باشد شبيه مسجد شاه. از اين اثر تاريخي همان‏گونه که گفته شد، چيزي باقي نمانده جز يک گنبد که البته اين گنبد امتيازات بزرگي دارد؛ نخست آنکه ساخت اين گنبد از نظر مجموعه عواملي که آن را به وجود آورده، يعني پي‏هاي ضعيف و شکل معماري بازگوکننده چيزي شبيه به مسجد شيخ لطف‏اللّه‏ است به کيفيتي که وقتي انسان به آن نگاه مي‏کند، احساس آرامش و خوشنودي مي‏کند. ويژگي ديگر آنکه، گويا باني گنبد به خاطر مشکل مالي، داخل و طاق مسجد را به جاي کاشي‏کاري، نقاشي کرده؛ نقاشي‏هايي با اسليمي‏هاي بزرگ و کمابيش مُطلاّ، و همين نقاشي‏هاست که امروز در نظر ما بسيار جلوه دارد و لازم است حفظ شود. اين نقاشي‏هاي زيبا متأسفانه چون روي گچ کشيده شده با مختصر نمي‏فرسوده و خراب مي‏شود و به همين دليل در معرض خطر است و بايد حفظ شود. و اما اينکه در چه تاريخي گنبد ساخته شده است با قاطعيت نمي‏توان نظر داد (11)؛ کتيبه جلو سردر که اکنون باقي است در روبه‏روي صحن محقري است که البته بعيد است صحن اوليه مسجد باشد و دست‏خوش تغييرات بسياري شده است. بنابراين به تاريخ کتيبه نمي‏توان اعتماد کرد، در دور و بر گنبد هم تاريخي نيافتيم، ناگزير بايد گفت: چون اين بنا در عهد پادشاهي شاه‏عباس دوم ساخته شده به حدود سالهاي 1052 تا 1077هـ.ق برمي‏گردد (12) به هر روي اين بنا يکي از ابنيه زيباي صفوي است که خود قابل بحث و بررسي عميق‏تر است. در اينجا لازم است از بازارچه‏اي که اين مسجد در آن واقع شده است نيز سخني بياوريم؛ پيش‏تر آورده شد که بازارچه منسوب است به «حسن‏بيک آق‏قوينلو» اکنون بر بالاي قسمتي از اين بازارچه که آجري و بسيار زيباست، سردري بادگيري‏شکل ساخته شده که از فرط چشم‏نوازي و زيبايي، خود آن را بايد يک اثر هنري مستقل شمرد. اتفاقا اين بناي بادگير مانند، در مقابل در ورودي مسجد ساروتقي قرار
دارد. در اينجا لازم است به سازمان محترم ميراث فرهنگي توصيه کنم از اين بازار غفلت نکند و اين سردر بادگيري‏شکل و اين گنبد را تعمير و بازسازي کند. صحن محقر کنوني که پيش‏تر ذکر شد، صحني است که تناسبي با شبستاني که از آن حقيرتر است، ندارد. دقيقا در جنوب گنبدي که ذکر آن رفت در فضايي به‏مساحت تقريبي دوهزار مترمربع يک مدرسه علميه بسيار زيبا بنا شده، که زيبايي اين بنا از چند جهت قابل ذکر است. اينک کوشش مي‏شود اين جهات در طي اين گفتار، رفته‏رفته ارائه گردد(13)

مدرسه ثقة ‏الاسلام و باني آن

پيش از آنکه به خصوصيات معماري و زيبايي مدرسه ثقة‏الاسلام بپردازيم، بايد به اين پرسش پاسخ گوييم که باني اين مدرسه کيست؟ از علماي بزرگ اصفهان، سه برادرند که از مشاهير دوران خود هستند: مرحوم حاج شيخ محمدتقي معروف به «آقانجفي» (1262ـ1332هـ.ق)، و ديگر برادر دوم او موسوم به حاج شيخ محمدعلي ملقب به «ثقة‏الاسلام» که در سال 1318هـ.ق از دنيا رفته، و سه ديگر مرحوم حاج‏آقا نوراللّه‏ معروف به «عمادالاسلام» که از پيشوايان مشروطيت است و تا سال 1346هـ.ق که طغياني عليه رضاخان، حاکم وقت، کرد حيات داشت. اين سه عالم بزرگ در حيات معنوي و علمي اصفهان عهد خودشان بسيار مؤثر واقع شدند و در چند واقعه، از اينها آثار قابل ذکر و خوبي در تاريخ ايران به ياد مانده است؛ نخست در واقعه دخانيه که مرحوم آقانجفي و حاج شيخ محمدعلي و حاج‏آقا نوراللّه‏، هر سه، مردم را از کشيدن توتون منع کردند و به نهضت مرحوم ميرزاي شيرازي، تا وقتي که رژي و انحصار دخانيه لغو شد، کمک کردند. خدمت بزرگ ديگري که از اين سه برادر در اصفهان در ذهن تاريخ باقي مانده است، کمک به مشروطيت ايران است؛ آقانجفي و حاج‏آقا نوراللّه‏ خود از پيشوايان مشروطيت بودند. هم‏اينان پرورندگان امثال سيدجمال‏الدين و ملک‏المتکلمين (14) و ساير ناطقين مشروطيت بودند. مرحوم حاج شيخ محمدعلي و همچنين آن دو برادر ديگر، گذشته از اين خدمات، گرمي خاصي به حوزه علميه اصفهان که متفرق و متشتت شده بود؛ بخشيدند و در حقيقت به پشتوانه شخصيت علمي و معنوي خود، روحي تازه در کالبد هيأت علميه دميدند. مرحوم حاج شيخ محمدعلي از اين هم جلوتر رفته است و خودش شخصا از دارايي خودش اين مدرسه را که ذکرش پيش‏تر رفت، بنياد کرد و به همين جهت نيز به نام او يعني «مدرسه مرحوم ثقة‏الاسلام» معروف شده است.
مرحوم حاج شيخ محمدعلي مدرسه خود را در بازارچه حسن‏آباد در سال 1317هـ.ق به پايان رساند و بعدها بر حسب تصادف به علت استعمال بادام تلخ به جاي روغن بادام شيرين مسموم شد و از جهان درگذشت. گذشته از آنچه گفتيم دانش و تقوي و اخلاق او قابل توجه بوده است؛ چندان‏که در شهر اصفهان با اينکه به مسائل قضائي و حقوقي و روابط خاصه افراد وارد نمي‏شد، مورد علاقه دوستان خاصي قرار گرفت و حتي پس از وفات نيز از مزاياي اخلاقي و مکارم او داستانها بر سر زبانها بود. ظاهرا از جمله اين دوستان مرحوم «نقاش‏باشي سميرمي» است که بي‏شک با کمال‏الملک معاصر بوده و اين دو به صورتي در سبک يک‏ديگر مؤثر بوده‏اند. وي تابلويي از مرحوم حاج شيخ محمدعلي نقاشي کرده است. اين تابلو از تابلوهاي ارزشمند و منحصر اوست که امروز با رقم خود او در اختيار نگارنده است. خصوصيت عالي سبک نقاشي او در تابلويي که از مرحوم حاج شيخ محمدعلي نقش زده، پيداست (15)

ويژگيهاي معماري

نخستين ابتکاري که باني (مرحوم آشيخ محمدعلي) در تأسيس اين مدرسه به آن امر فرموده، اين است که برخلاف مدارس ايران که در قديم داراي «مدرس» (يعني جايي که معلم بنشيند و مخصوص درس گفتن باشد) نبوده، در شمال اين مدرسه يک اتاق بزرگ به شکل تالار احداث، و مفروش مي‏کند به عنوان مدرس که تا امروز هم اين مکان مفروش و آماده درس طلاب است (16) ابتکار ديگر آنکه در وقف‏نامه اين مدرسه مخصوصا قيد کرده که در آن براي استفاده عموم باز باشد، تا عموم مردم از حوض و آب آن استفاده کنند و اکنون نيز همين‏طور است. باني در آنجا مسجدي هم ساخته است و باز هم به حکم نوآوري، مسجد و مدرس را از هم جدا کرده است. اين مسجد هم تا امروز باقي است، با آجرها و معماري زيبا و پسنديده که در حال حاضر مفروش و قابل استفاده است. در اين بنا، به پيروي از سبک قاجاري ساختمان در دور فضاي مدرسه احداث شده و در وسط آن يک صحن و در بالاي آن، در شمال، يک حوض و دو باغچه در دو سوي جنوبي‏تر آن ديده مي‏شود، اما در دو طرف، حُجرات مرتفعي ساخته شده که ارتفاع آن به دليل سالم ماندن و احتراز از نم زمين است که از ويژگي‏هاي خاک اصفهان است. همين‏طور در دو طرف، دو بناي آجري است و در طرف جنوب هم ساختمان ديگري ساخته است و در چهار طرف اين بنا حجره‏هاست. يک حلقه چاه بزرگ عميق هم که در عرف اصفهان به آن «چاه‏گاو» مي‏گويند در زاويه شمال غربي اين‏جا احداث کرده است. اين بنا داراي زيبايي‏هايي است که بايد رفت و ديد، و در اين مختصر قابل بيان نيست. در زاويه جنوب غربي، دستگاه و تجهيزات ديگري براي چاه آب و رساندن آب به حوض ساخته‏اند؛ اهميت اين دستگاه به سقفي است که براي آن زده‏اند که در جلگه مرکزي ايران تا نواحي کرمان و بلوچستان، منحصربه‏فرد است. اين سقف از حيث معماري و هنري به «سبک مشتاق» معروف است؛ در اين سبک يک طاق آجري مي‏زنند و کوشش مي‏کنند که انحناهايش را خيلي کم کنند. سقف خيلي شبيه است به سبک چادرهاي ترکمني که چند ترکه را به هم مي‏بندند و بعد داخل آنها را با آجربندي طاق مي‏زنند که پس از اتمام جلوه عجيبي پيدا مي‏کند. خوشبختانه تا امروز به اين سبک توجه شده است و تا حدي که مي‏توانسته‏اند حفظش کرده‏اند. در زاويه جنوب شرقي مدرسه آب‏ريزها و فاضلاب احداث شده است. اين بنا از نظر معماري و ساختمان و از لحاظ بهره‏دهي عمومي،
بناي بديعي است. در اين مدرسه طلاب بزرگ دانشمندي تربيت شده و شهرت يافته‏اند، از جمله اينان است فيلسوف دانشمند مرحوم حاج شيخ فضل‏اللّه‏ خوانساري (17) و چند نفر ديگر که همه از رجال و بزرگان حوزه علميه اصفهان بوده‏اند. اين حجره‏ها هميشه داير بوده است و هنوز هم خوش‏بختانه داير است و حجره‏هاي آجري خشک خوبي است و از اين جهت امتياز بزرگي دارد. در حال حاضر متولي (18) با هزينه شخصي اين‏جا را مفروش کرده، برق‏کشي شده و مدرسه و مسجد روشن است، و هر چند موقوفات آن عايداتي ندارد، ولي از آنجا که متولي علاقه فراوان به حفظ يادگار گذشتگان دارد، اين‏جا را نگاهباني کرده است. همين‏جا لازم است ذکر شود که اين مدرسه در سال 1317 به پايان رسيده و به استناد کتيبه شمالي که در آنجا اشعاري براي تاريخش گفته‏اند در سال 1317 به اتمام رسيده.
چـون بنـا بر تفصيل نيست در پايان لازم مي‏دانم ذکري از موقوفـات اين مدرسـه نيز بشود. در ابتداي اين نوشتار آمد که سنت سيّئه‏اي که رضاخان در فروش موقوفات گذاشت، سبب شد که نه‏تنها به علم و دانش اين مملکت زيـان وارد شـود و نه‏تنها حوزه‏ها پراکنده و ضايع گردد، بلکـه سبب شد آثـار تاريخي هم رو به نابودي بگذارد. چنين مدرسه‏اي را با اين امتيازات، وقتي موقوفاتش را فروختند، چگونه مي‏شد که نگاه‏داري کرد؟ هر مدرسه و بنايي، اگر نگاه‏داري نشود، به حکم طبيعت در معرض آسيب و زوال و فناست. مرحوم حاج شيخ محمدعلي، باني اين مدرسه، پس از اينکه آن را ساخته است از مال شخصي خود دو رقبه موقوفه براي آن باقي گذارده است. معرفي موقوفات شيوه خوبي است که هم نام آنها را در تاريخ ماندگار مي‏کند و هم کيفيت کنوني آنها را روشن مي‏سازد و هم عموم مردم را به گوشه‏هايي از تاريخ کشورمان آگاه مي‏کند. علاقه‏اي که نگارنده به معرفي اين دو موقوفه دارد، بيشتر از اين بابت است که در ضمن معرفي موقوفات، تاريخ نيز گفته مي‏شود، واقف و کيفيت وقف معرفي مي‏شود و مجموعا خدمتي به تاريخ مي‏شود؛ در حقيقت هر چيز را ما مي‏توانيم فراموش کنيم و گناهي هم ندارد، ليکن هر گاه تاريخ را فراموش کرديم به خودمان خيانت کرده‏ايم. به هر صورت مرحوم حاج شيخ محمدعلي دو قسمت از مال شخصي خود را وقف اين مدرسـه کرده اسـت. از آن مرحوم وصيت‏نامه‏اي به خط خـود به جاي مانـده که ضمـن آن به فرزندان خويش وصيت کرده اين‏جا را وقف کنند، لذا وقف‏نامه‏اي به خط مرحوم حاج شيخ مهدي، پسر واقف هست که به عربي نوشته شده، اولين رقبه وقف اين مدرسه باشکوه و زيبا يک دانگ از ديه هُرستان است و هُرستان يکي از ديه‏هاي بسيار معتبر، آباد و ارزشمند اصفهان است. اين ده واقع است بر سر جاده اصلي ميان اصفهان و نجف‏آباد و بر سر جاده سده (خميني‏شهر) به اصفهان و نجف‏آباد، به عبارت ديگر در ميانه دو محور آسفالته بزرگراه واقع است و از اين جهت خيلي ارزشمند است. هرستان در منطقه‏اي نزديک کوه آتشگاه قرار دارد و ده بسيار بزرگي است، به‏طوري که در تاريخ آن آمده است [در زمان وقف]2400 يا 2500 جريب زمين داشته است (19) هرستان امروز بايد حدود 5000 تا 6000 نفر جمعيت داشته باشد، و اداره اوقاف قديم در عهد رضاشاه اين يک دانگ را در واحدهاي کوچک دو و سه‏قفيزي به افرادي فروخته است. متأسفانه درآمد موقوفه بدين‏ترتيب از بين رفته است؛
مگر اينکه اداره اوقاف در اين زمينه اقدامي جدي نمايد و اين محل را احيا کند. رقبه دوم دو دانگ از ديهي است به نام «قه شاپوران (20)» که آن هم ديه بسيار معتبر بزرگي است. اين ده معتبر نيز متأسفانه بر اثر همان سنت سيّئه فروخته شده است و اگرچه به کوشش متولي، اسناد فروش اين زمين‏ها باطل شده، ليکن بطلان اسناد، باعث احياي موقوفه نشده و چنين مدرسه‏اي همچنان از اين درآمد محروم است.

پي نوشت :

1- ابتداي مسافرت ابن‏بطوطه سال 725هـ.ق در بيست و دو سالگي بوده و در جمادي‏الاخر 727هـ.ق در اصفهـان بـوده است.
2- عبارت کاملي که ابن‏بطوطه در توصيف خانقاهي که در اصفهان به آن وارد شده است: «فيها الطعام للوارد والصادر و بها حمام عجيب مفروش بالرخام و حيطانة بالقاشاني و هو موقوف في السبيل لايلزم احدا في دخوله شي‏ء» رک: رحله ابن‏بطوطه، الجزء الاول، مطبعه مصطفي محمد، 1358هـ.ق، ص125.
3- مرحوم شيخ ابوالفضل نجفي، متوفاي 1350هـ.ش، از نوادگان آيت‏اللّه‏ شيخ محمدتقي رازي نجفي صاحب کتاب هداية‏المسترشدين.
4- مدرسه‏اي بوده نزديک محله خواجو و مجاور چهار سوي نقاشي که آن را مريم‏بيگم دختر شاه‏صفي در سال 1115هـ.ق بنا و وقف کرده بود. تا اواخر سلطنت رضاخان بناي اين مدرسه وجود داشت و از دير زماني غير مسکون گرديده بود اکنون چيزي از اين مدرسه باقي نمانده جز دو لوح سنگي مرمري که مضمون آن‏ها متمم وقف‏نامه مدرسه و شرايط سکناي طلاب در مدرسه است. در محل اين مدرسه قديمي، امروز دبستاني بنا شده است. براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، دکتر لطف‏اللّه‏، گنجينه آثار تاريخي اصفهان، اصفهان، کتابفروشي ثقفي، 1344هـ.ش، ص662 ـ 667.
5- شهر اصفهان چهار دروازه در مشرق و جنوب داشته و چهار دروازه در شمال و مغرب. جنوبي‏ترين دروازه‏ها دروازه حسن‏آباد بوده است که به وسيله بازار بزرگ و طويلي به دروازه شمالي طوقچي منتهي مي‏شده است از دروازه حسن‏آباد تا ميدان نقش جهان بازار ساروتقي، کاخ ساروتقي و مسجد ساروتقي قرار داشته است. بعد از آن، امامزاده احمد و مدرسه عربان بوده و سپس بازار مقصودبيک شروع مي‏شده است. مسجد بزرگ ساروتقي در فاصله بين بازار مقصودبيک و بازارچه حسن‏آباد در نزديکي امامزاده احمد واقع شده است براي تفصيل بيشتر رک: همان، ص393ـ394 و 547 ـ552.
6- ابوالنصر بهادرخان آق‏قويونلو، مشتهر به اوزون حسن، از سال 858 هـ.ق (1454م) حاکم ديار بکر بود. از سال 872 تا 882 هـ.ق (1467 تا 1478م) بر کشور قدرتمندي که شامل ارمنستان، بين‏النهرين و ايران مي‏شد سلطنت مي‏کرد. رک: گدار، آندره و...، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سرومقدم، انتشارات بنياد پژوهش‏هاي آستان قدس رضوي، 1368هـ.ش، ج چهارم، پي‏نوشت ص71.
7- براي شرح زندگاني ميرزا محمدتقي اعتمادالدوله مشهور به ساروتقي و درباره مسجد ساروتقي رک: همان، ص321 و 322؛ سفرهاي شواليه شاردن، چاپ اول، لانگلس، ج7، ص302ـ319؛ آ. هوتوم شيندلر، عراق شرقي ايران، ص123؛ ميرسيدعلي جناب، الاصفهان به اهتمام عباس نصر، انتشارات گلها، اصفهان، چاپ دوم، 1371هـ.ش، ص268ـ274؛ فلسفي، نصراللّه‏، مجله اطلاعات ماهانه، ارديبهشت 1329؛ خاتون‏آبادي سيد عبدالحسين، وقايع‏السنين والاعوام، نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي، ص557؛ هنرفر، لطف‏اللّه‏، همان، ص547 ـ 548.
8- براي شرح زندگاني ميرزا محمدتقي اعتمادالدوله مشهور به ساروتقي و درباره مسجد ساروتقي رک: همان، ص321 و 322؛ سفرهاي شواليه شاردن، چاپ اول، لانگلس، ج7، ص302ـ319؛ آ. هوتوم شيندلر، عراق شرقي ايران، ص123؛ ميرسيدعلي جناب، الاصفهان به اهتمام عباس نصر، انتشارات گلها، اصفهان، چاپ دوم، 1371هـ.ش، ص268ـ274؛ فلسفي، نصراللّه‏، مجله اطلاعات ماهانه، ارديبهشت 1329؛ خاتون‏آبادي سيد عبدالحسين، وقايع‏السنين والاعوام، نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي، ص557؛ هنرفر، لطف‏اللّه‏، همان، ص547 ـ 548.
9- چهارسوي بازار ساروتقي در بازار معروف به بازار قهوه کاشي‏ها واقع شده است. اين بازار از بازار اصلي منشعب شده و در شمال شرقي ميدان نقش جهان قرار دارد. کاروانسراي ساروتقي در ضلع شمالي چهارسو و مسجد کوچک ساروتقي در ايوان جنوبي آن واقع است. بازارچه و کاروانسرا از معماري زيبا و سقف‏ها و نقوش آجري ارزشمندي برخوردار است. متأسفانه اکنون کاروانسرا و مسجد مسدود و متروک است. در اطراف چهارسو در هشت لوحه در بالاي چهار گوشواره زواياي چهارسو چهار بيت به خط نستعليق مرحوم محمدرضا امامي، خوشنويس شهير عصر صفوي، بر کاشي‏هاي آبي خوش نشسته است، بيت آخر به‏طور ايماء و اشاره حکايت از واقعه قتل ساروتقي و اتمام بنا در فاصله يک سال پس از درگذشت وي دارد، دو بيت آن سالم و ديگر ابيات جز کلماتي از آن بقيه ريخته و از بين رفته است. دو بيت سالم بيانگر ماده تاريخ چنين است:
سال تاريخش چو جستم از خرددر ره اين مصرعم شد رهنماحاسد شه را سرافکندند و شدچار ارکان، چار رکن اين بنا (1056)همچنين لوح سنگي نصب‏شده در بازار ساروتقي حکايت از وجود موقوفاتي دارد که بر تعزيه‏داري خامس آل‏عبا و امامزاده اسماعيل وقف شده است.بر کتيبه مقابل در کاروانسرا، واقع در سردر مسجد کوچک ساروتقي، به خط ثلث مرحوم محمدرضا امامي دو آيه از قرآن کريم و يک روايت به‏صورت پي‏درپي روي کاشي خشت لاجوردي نوشته شده که بخشي از آن ريخته و تاريخ کتابت آن 1056هـ.ق ذکر گرديده است. براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، دکتر لطف‏اللّه‏، همان، ص549 ـ552.
10- به نظر آندره گدار «مبارزه با احداث مساجد نوع عربي در ايران از اصفهان و در عصر سلجوقي شروع شده است و مسجد چهارايوانه در اين شهر و يا در اطراف آن پا به عرصه وجود نهاده است» (رک: گدار، آندره، مقاله «مساجد قديمي ايران» مندرج در آثار ايران، همان، ص13).
11- محمدمهدي بن محمدرضا الاصفهاني، مؤلف نصف جهان في تعريف الاصفهان که در سال 1308هـ.ق به تأليف کتاب
مزبور همت گماشته درباره اين گنبد مي‏نويسد: «...و گنبدي از آن باقي است مذهّب، قابل ذکر است؛ چه آن عمل و صنعت استادان شيرين‏کار قديم که الحال صانع مثل آن موجود نيست، مي‏باشد. داخل اين گنبد را زرنشاني که از اقسام تذهيب است ساخته‏اند که دانايان اين فن در طرح و صنعت آن حيران و از اتيان به مثل آن به عجز اعتراف مي‏نمايند. آن را ساروتقي، ملقب به اعتمادالدوله وزير شاه‏صفي، ساخته و وضع مسجد و حالات آن درست معلوم نيست. همين‏قدر صنعت زرنشان اين گنبد حکايتي از باني و سليقه آن مي‏نمايد.» بن محمدرضا الاصفهاني، محمدمهدي، نصف جهان في تعريف الاصفهان، به تصحيح و تحشيه دکتر منوچهر ستوده، اميرکبير، چاپ دوم، 1368هـ.ش، ص68 ـ69.
12- بر کتيبه بالاي در ورودي صحن کوچک مسجد مذکور (مورد بحث در مقاله) که به ضلع غربي بازارچه حسن‏آباد گشوده مي‏شود اين عبارت به خط ثلث مرحوم محمدرضا امامي نقش بسته است:
«في ايام الدولة السلطان الاعظم والخاقان الاکرم مروج المذهب الائمة المعصومين، عليهم‏السلام، السلطان بن السلطان بن السلطان ابوالمظفر شاه‏عباس الموسوي الحسيني الصفوي الثاني بهادرخان، خلداللّه‏ ملکه و سلطانه، توفيق بناي اين مسجد يافت مخدوم‏الامراء و خادم‏الفقراء اعتمادالدوله العلية العاليه ميرزا محمدتقي المشهور بساروتقي في 1053 کتبه محمدرضا الامامي الاصفهاني الادهمي.».
13- از ديگر آثار به‏جاي‏مانده از ساروتقي همچنين يک رحل قرآن معرق بسيار نفيس است که اکنون به گنجينه آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) قم تعلق دارد. اين رحل در نيمه اول قرن يازدهم ساخته شده و حسب عبارت مکتوب بر آن واقف (ساروتقي) آن را بر مزار شاه‏صفي که قرب مرقد حضرت معصومه(ع) قرار دارد وقف نموده است. کيفيت ساخت، معرق‏کاري، خطاطي، طراحي و نقوش و مصالح کاربرده‏شده در اين رحل از آن، اثري منحصربه‏فرد و زيبا پديد آورده که در جاي خود قابل بررسي و معرفي است.
14- حاج ميرزا نصراللّه‏ ملک‏المتکلمين از خانواده بهشتي در ماه رجب 1277 در اصفهان به دنيا آمد... و پس از تحصيلات مقدماتي و فراگرفتن حکمت و فلسفه به هندوستان رفت و مدرسه‏اي تأسيس و کتابي به نام من الخلق الي الحق در بيداري مسلمانان منتشر ساخت. پس از مراجعت به ايران با سيدجمال‏الدين آشنا شد و در جريان مشروطيت با خطابه‏هاي خود به بيداري مردم پرداخت. دوست و دشمن متفق‏القولند که در ميان فارسي‏زبانان، متکلمي به بلاغت، و خطيبي به فصاحت وي نيامده است و در ميان مردان جهان آزادمردي به آن شهامت و ايمان کمتر ديده شده است. براي توضيح بيشتر رک: ملک‏زاده، دکتر مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، چاپ دوم، علمي، ج1، ص156ـ164.
15- از احوال مرحوم نقاش‏باشي سميرمي اطلاع چنداني در دست نيست [در مقاله دو هنرمند نقاش و چند خاندان هنرمند نقاش اصفهاني نوشته عبدالعلي اديب برومند، در همين ويژه‏نامه، در مورد اين نقاش نکات بيشتري آمده است. ميراث جاويدان] مرحوم سميرمي از سبک و مکتب کمال‏الملک که استاد بزرگ مسلم طبيعت‏گرايي است تأثير گرفته است، ليکن در آثار مرحوم سميرمي جان و جنبش و دل ديده مي‏شود. مرحوم نقاش‏باشي اهل سميرم بود و در قريه اسفرجان که خانواده‏هاي بزرگ نقاشي و تذهيب و قلمزني آن معروف بوده‏اند متولد شد. برخي او را سميرمي و برخي او را اسفرجاني ناميده‏اند، ولي مسلما منسوب به اسفرجان است که ديهي است بزرگ و خوش‏آب و هوا، افتاده در جنوب اصفهان و نزديک به شهرضا (قمشه). وي شعر هم مي‏گفته و «صدقي» تخلص داشته است. بيشتر کار او در قلمدان‏هاست و قلمدان‏هاي نقاش‏باشي اسفرجاني امروز بي‏بديل و بي‏نظير است.
16- اين ابتکار از آن جهت ممتاز است که در مدارس معمولاً از ايوان‏ها به عنوان مدرس استفاده مي‏شد. همچنان‏که در مدارسي چون صدر و چهارباغ مرسوم بوده است.
17- «شيخ فضل‏اللّه‏ خوانساري از مجتهدين و حکما و افاضل بوده... در تاريخ نايين شطري از ايشان مذکور است وفاتش در سال 1356هـ.ق و قبرش در تخت فولاد اصفهان است.» جزي، آخوند ملاعبدالکريم، رجال اصفهان يا تذکرة‏القبور با حواشي مرحوم سيدمصلح‏الدين مهدوي، چاپ دوم، 1328هـ.ش، ص224.
18- متولي، شخص نگارنده محترم مقاله است که علاوه بر بهره‏مندي از مقام علمي و پژوهشي، خدمات شايان و قابل تقديري در حفظ ميراث ارزشمند گذشتگان و احياي موقوفات انجام داده است (ميراث جاويدان).
19- دقت در يک کلمه از نظر فقه‏اللغة مي‏تواند بيانگر تاريخ آن باشد. اين واژه کهن، مرکب است از دو جزء «هُر» و «ستان». ستان را مي‏دانيم که پسوند کثرت و محل است، مثل گلستان و کوهستان، اما جزء اول آن به حسب تحقيقات نگارنده (ديگران هم البته مساعدت فرموده‏اند) به صور مختلف در فرهنگ ديه‏ها استعمال مي‏شود يا به صورت «هر» به ضم اول يا «هر» به کسر اول، مثل «هريزه» يا «هريزه» و يا به صورت «اور» مثل «اورگان» و يا «اوره» و يا «هوره»؛ به هر صورت اين واژه «اُر»، «اُره» و «هُره» هميشه به معناي آب است و از ريشه «اُو» (ow) است که امروز در دهستانها رايج و به معني «آب» است و در اوستايي هم «اُ» به ضم اول به معني آب است و «راء» آن هم [در «هر»] وقايه است. «اُ» يک کلمه اصيل اوستايي است که ايرانيان قديم به کار مي‏برده‏اند و چون آب نشانه آباداني است. نام بسياري از امکنه و بقاع در اطراف ايران با نام آب آغاز مي‏شود يا به صورت قديم و يا به صورت جديد مثل: «آب سنجد»، «آب تلخه»، «شورآب» و غيره اينها همه نشان آن است که ايرانيها به آب علاقه دارند پس هرستان يعني جايي که آب زياد دارد [رک: رساله فرهنگ نامهاي کهن اصفهان از نگارنده که تفصيل بيشتر در آنجا آمده است.].
20- «قه شاپوران» مرکب از دو جزء «قه» و «شاپوران»، «قه» مصحّف و معرّب کلمه «که» است که در اصطلاح محلي اصفهان به معني قنات است «که» «کهريز» و «کاهريزهمه به معني قنات است و «شاهپوران» معرّف انتساب است يعني قنات شاهپوران، در اصفهاني که هميشه مرکز «واسپوهران» يعني شاهزادگان ساساني بوده است. اين ديه منسوب به شاهزادگان ساساني و معروف به «که‏شاپوران» بوده بعد معرب و مصحّف شده و ما آن را «قهشافران» يا «قشافران» تلفظ مي‏کنيم. [براي تحقيق بيشتر رک: به فرهنگ نامهاي کهن اصفهان، از نگارنده.].

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله